-با من میای؟

-کجا؟

-یه جای دور

-باید فک کنم

-چقدر؟

-سی ثانیه

-باشه.میشمارم

-بشمر

-یک دو سه ..

-باشه میام

-گفتی سی ثانیه.من تا سه شمردم

-همنقدر کافی بود

-خب.بالاخره میای یا نه؟

-میام

-حتی وقتی نمیدونی کجا میخوایم بریم؟

-آره

-اونوقت چرا؟

-از سکون بیزارم.

یعنی معتقدی رفتن یه راه بی مقصد بهتر از نرفتنه؟

-ببین مقصد هیچ راهی اولش معلوم نیست،وقتی داخل مسیر پاگذاشتی می فهمی تا کجا میشه پیش رفت

-اگه وارد مسیر شدی و دیدی به هیچ جا نمیرسه چی؟

-خب این یه حقیقته که هیچ راهی به هیچ جایی نمیرسه.مگه اینکه ما بخوایم معنی دارش کنیم با تلاشمون.

ممکنه مسیری که همه معتقدن به جاهای خوب میسرسه، اگه من برم به چیز باارزشی نرسه.

در عین حال ممکنه مسیری که همه میگن بیراهه است رو من به سرانجام برسونم.

ماییم که آخرشو میسازیم.هر حتی اگه آخری درکار نباشه ، بازم می ارزه.چون  این تلاشه که ارزشمنده.

یه مسیر اشتباه هم میتونه کلی چیز به ما یاد بده. با تجربه ها و درس های یه راه به ظاهر غلط،میتونم یه راه جدید رو پی ریزی کنم.