آغاز: شروع،ابتدا، قسمت اول یک چیز
خط تشکیل شده از مجموعه ای از نقطه ها است؛
پس لازمه کشیدن خط، کشیدن نقطه است.
حالا به اولین نقطه یک خط، می گویند : "شروع"
شاعر می فرماید:
خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج
این بیت حکایت از اهمیت شروع و گام اول دارد
گام اول مهم است اما،
تا وقتی که دچار کمالگرایی نشده ایم
یعنی چه؟
تمایل و تلاش برای راست بودنِ خشت اول،
هیچ اشکالی ندارد؛
ولی این نباید بهانه ای شود و باعث شود گذاشتن خشت اول را به تعویق بیاندازیم.
به نظر من کج گذاشتن خشت اول هیچ اشکالی ندارد؛
حتی معتقدم تا خشتِ کج نگذاریم،
درستْ خشت گذاشتن را یاد نمی گیریم.
حالا حتما می پرسی: گیرم خشت اول را هم گذاشتیم با هر کجی که داشت ،
برای تا ثریا کج نرفتنش چه چاره ای داری؟
در پاسخ میگویم:
اولاً
حضرت شاعر حداقل اینجا تشبیه خوبی به کار نبرده،
یا شاید هم اصلاً من شعر را اشتباهی انتخاب کرده ام!
زیرا امروزه بیشتر کارهایی که انجام میدهیم به این شدت
به گام اولی که برداشته ایم بستگی ندارد
یعنی کج گذاشتن خشت های نخست
هیچ خللی در گام های بعدی کار ما ایجاد نمیکند
ثانیاً
هیچکس ما را مجبور نکرده تمام عمر خود را صرف ساختن یک دیوار کنیم،
کج شد؟ خب فدای سرت. این دیوار را ول کن و برو سراغ ساختن دیواری جدید؛
خیلی بی انصافی است همه عمر گران را فدای ساخت یک دیوار کنی.
بعد از اینکه چند دیوارِ کج ساختی و چم و خم کار دستت آمد،
حالا می توانی بروی با توانایی بیشتر،
دیوار راست و استوارِ خودت را بسازی.
آقای بیگدلی صاحب "استراتژی آشغالی" به شدت به چنین مفهومی تأکید دارد؛
او می گوید نباید بگذاری ایده هایت خاک بخورند.
نگران کیفیت نباش.
شعاری هم دارد که مدام تکرارش می کند:
"تِس کُن، پُس کن"
یعنی به محض اینکه خواستی کار جدیدی صورت دهی،
بی برو و برگرد، شروع کن.
فرض کنید اگر ونگوک از ترس نقاشی بد کشیدن،
دست به قلمو نمی برد؛
در این صورت امروز ،
قطعا هیچکس او را نمی شناخت.
تفاوتِ او با دیگران همین بوده است.
یعنی شاید هزاران هزار آدم،
حتی با استعداد تر از ونگوک،
قصدِ شروعْ به نقاشی کشیدن داشته باشند؛
اما حرکت را آغاز نکنند، و این آغاز نکردن و حرکت نکردن بسیاری از استعداد ها را تلف کرده است.
به راستی آنها مستحق شناخته نشدن اند
متمایز کننده انسان های بزرگ از انسان های معمولی،
همین جرئتِ شروع کردن است
حتی وقتی می دانی محتوایت عالی نیست.
تا امروز هر چقدر "خواستن" های خود را سرکوب کرده اید بس است.
جرئت کنید و شروع کنید
هیچکس در ابتدا بهترین نبوده است
تلاش کنید و ادامه دهید
و ناامید نشوید
زیرا بهتر شدن تدریجی است و زمان می برد
اما مطمئن باشید:
هستی بهتر از نیستی است
روشنایی بهتر از تاریکی
و شروع کردن بهتر از در نطفه خفه کردن.
علی خواجه حیدری ، مهر ۹۹
چقدر خوب
کلاس زبان میرفتم دبیرمون ی آقای عزیزی بودن که انشاالله سلامت باشن ، هر جلسه ی ترکیب لغت میگفتن تا دو نفر از بچه ها اونو بگن همیشه من و امیر با هم میافتادیم و از اون ترکیب ها لغات درهم و برهم میساختیم تو اکثر موارد غلط میگفتیم مثلا استادمون گفت white lie چی میشه؟ من گفتم دروغ سفید و اون گفت دراز کشیدن بصورت صاف ، همه میخندیدن و میگفتن این حرفا چیه کلاس و مسخره نکنید یا blue blood یعنیچی؟ که گفتیم خون آبی 😁 درحالیکه اولی میشه دروغ مصلحتی و دومی آقا زاده
بچه های دیگه ی جلسه فرصت میگرفتند برای معنی ترکیبات اما ما همون جلسه غلط میگفتیم تا یاد بگیریم و با شوخی هم که شده اگه اون لغت و فراموش کردیم بعداً یادش بیفتیم هیچکس این کار رو نمیکرد و میگفتن کارمون اشتباهه
همیشه ام تو امتحان ترکیبات بالاترین نمره رو میگرفتیم شاید به همین خاطر بود که ما زبان کوچه بازاری رو هم زودتر از بقیه یاد گرفتیم
ما خشتمون کج بود اما ساختمونمون هیچوقت کج نشد اشتباه میگفتیم اشتباه میساختیم اما کلیت کارمون درست بود گاهی از غلط ترین کارها ،بیخود ترین اتفاقات میشه مهم ترین نکات رو یاد گرفت
یاد این خاطرات افتادم فکر کنم برای اثبات حرف شما دلیل محکمه پسندی باشه